بهونه بی بهونه

شعر ، نامه های عاشقونهِ ادبی ِنامه های که تو نخوندی

بهونه بی بهونه

شعر ، نامه های عاشقونهِ ادبی ِنامه های که تو نخوندی

دخترا بخونن پسرا بفهمن

 

شروع سبز ۲

 بی چاره پسرا ....نه مشکل ما اول از همه از خودمونه من وقتی ایمیلامو چک میکنم بیش از ۴ نفر آمار وضع اجتماعی و سیاسی رو به من میدن چنتا معتاد چنتا طلاق.....

حالا من به شما یه آماره درست میدم بیش از ۷۵٪ از ادمای ایران قرانو یک بار به چشم میبینن اونم شب قدر میزارن رو سرشون کی قرانو خونده؟؟؟؟؟؟ اما همه ادعا دارن قران اینو گفته قران اونو گفته۵۰٪ ادما در ایران اصلا از عقلشون استفاده نمیکنن ..... تو داری در مورد یه چیز حرف میزنی میپرن بهت عین سگ پاچتو میگیرن هرچی میگی منظور من این نبود نه حالیشون نمیشه. ببینید یکی دوبار به اطرافتون دقت کنید بعد خودتون میفهمید من عین حقیقت حرف میزنم .... تو ایران که یعنی  مهد تمدنه هنوز تو قرن ۲۱ اکثر دختر پسرا دارن به زور ازدواج میکنن... اصلا بزارید یه مثال براتون بزنم.....  ببینید اگه یه جسم وجود داشته باشه وقتی بخوان کار کرد یا مشکلشو بفهمن اونو میشکافن اینقدر میرن جلو و اونو کوچیک میکنن تا به سازنده اصلی که اتم و حالا هر چیز دیگه که هست برسن بعد طبق مواد ساخته شده اون میفهمن باهاش میشه چیکار کرد..... تمام مشکلات ما از سر بی عقلیمونه از سر بی شعوری اینم عینه مثالمه من یه طلاقو توضیخ میدم ببیبنید عشق تو ایران مثله یه جعبه آرزو همه تو عشق دنباله کمبوداشون میگردن یکی پول یکی محبت یکی آسایش هیچ کس دنباله خود عشق نیست تو این شرایط یه ازدواج صورت میگیره که آخره زندگی چشمو گوش بسته چی خوب ملومه طلاق.... این زندگی بر سر این می پاشه که طرفین ۱ بار ننشستند صادقانه با خودشون فکر کنن هدفشون از عشقه به این طرف چیه عقل چیزه خوبیه به خدا کاش ازش استفاده میشد کاش.....  

ادامه وقتی بازم آپیدم ..........

دخترا بخونن پسرا بفهمن

یه شروع سبز

میخوام شروع کنم بنویسم نه واسه کسی که همیشه تو خوابم میخوام از اطرافم بگم  از کشورم بگم از هم وطنام که یه جورای مزخرفه .... من از اونجا پی به رفتار ادما بردم که خیلی لجبازم تخصم خوب تو خونه گیر بهم میدادن لاک نزن:موهاتو بکن تو :زود بیا. خوب یه بار عاقلانه رفتار کردم اول خودمو گذاشتم جای مامانم اما هرچی زور زدم دیدم مامانم داره بی منطق میگه: چرا من باید موهامو تو بکنم.... از اون روز شروع شد هر چی بهم میگفتن فکر میکردم ،نه تنها خانوادم مدرسه ،دوستام از نظر من یه جای کار میلنگید. یا من داشتم اشتباه میکردم یا اطرافیان. خوب این یه چیز طبیعیه که فکر کنم من اشتباه میکنم، اما انگار خدا دستو پا زدنه منو واسه دریافت حقیقت وچراهام دید..... من تصمیم گرفتم برم چیزی رو بخونم که کم تر کسی خونده اما همه ادعا دارن توش گفته شده این کارو نکن این کارو بکن .موهاتو تو کن. اگه خندت گرفت نیشتو ببند چون زشته پشته سرت حرف میزنن. پسر دیدی محل نزار تو قران اومده گناهه. (البته همه اینا رو خانواده من تنها نمیگه تو جامعه جا افتاده این مسائل). شوهر شوهر رو دریابید قابل توجه خانم دخترا. حق طلاق با مرده میگن قران گفته : دختر واسه شوهر کردن اذن پدر میخواد قران گفته: اگه شوهرش زد تو سرش نباید بگه چرا زده گناه کبیرست باید دو دستشو بگیره ماچ کنه......... خلاصه دو دستی زدن تو سر دختر تازه پسرای بدبخت موهاشون اگه سیخ سیخ بزنن اون دنیا به سیخ کشیده میشن قران گفته......

 ادامه وقتی بازم آپیدم..............................

 

حسادت

حسادت

بهش حسادت میکنم

وقتی همش پیش اونی

کاشکی منم آینه بودم

تا همیشه تو من بودی

 

بهش حسادت میکنم

چیزی که از قلب میدونه

کاشکی منم یه آه بودم

از غم قلبت بدونه

 

بهش حسادت میکنم

وقتی تنفس میکنی

کاشکی منم هوا بودم

تا منو احساس بکنی

 

بهش حسادت میکنم

به چیزی که از خودته

کاشکی منم روح بودم

همیشه توی تنته

 

بهش حسادت میکنم

به کسی که باش میمونی

کاشکی که من مال تو شم

همیشه پیشم بمونی

وسوسۀ یک بوسه

 

 

love

وسوسۀ  یک بوسه

 

یه نویسنده یه خالقی بود

شروع کرد نوشتن زندگی خوب

توی اون یه آدمو یه حوا بود

آخه نویسندۀ ما جز خدا نبود

الانه قرن چنه نمیدونم

کی نویسندۀ غمه نمیدونم

به خودم میگم که این آخریشه

آخرین بوسه ای که بهت میدم

ولی  وسوسه بازم دلمو ربود

منو برد به گذشته های خیلی دور

توی وسوسه ای که با آدم بود

همون سیبی که اونو از بهشت روند

همونی که خدا به خاطرش اونو زندونی کرد

توی دست نوشته های روزگار پوچ

زندگی که واسۀ ما خوب بود

آخه توش یه روز ما رو به هم رسوند

بیچاره اونای که اسیر شدن

توی دست نوشته های بینشون

شایدم خدا قلمشو داد به زمین

آخه اون شده خالق همین

آدما همدیگرو دوست ندارن

واسه هم از شیرینی غصه میگن

اما چشمای تو یه چیز دیگن

آخه تو فرشته ای اونا بدن

من تو رو فقط واسه خودم می خوام

اونقده دوسش دارم اونکه تو روبه بنده داد

فکر کنم وقتی روزگارزندگیمو نوشت

هواسش پرت بود آخه خیلی خوب نوشت

من که باید میشدم کابوس غم

حالا اسم من شده رویای شب

کاش میشد چشماتوهرگز ندید

که واسه ندیدنش نشم مریض

هر دفه میگم که این آخریشه

آخرین بوسه ای که بهت میدم

اما اون نگا مثل وسوسه ان

شایدم تو شیطونی بلای من

تو لبات خیلی قشنگه عزیزم

مثل سیبی که شدش وسوسۀ غم

 

وقتی همیشه در منی

 

 

وقتی همیشه در منی

 

نامه هایمان را میبینندو

حسمان را انکار میکنند

چگونه شکستن سکوت ساکت مرا

در پشت نگاه متولد شده ی توببینند؟؟؟

هنگامی که جسارت سکوتمان را نمیبینند!

وقتی اشکهایمان را نمی بینندو

سخنانمان را نمیشنوند

چگونه وقتی در سکوت فریاد میکشیم

تقلایمان را ببینند؟؟؟

آنها چگونه طپش قلب را

در پشت پرده پوست ببینند؟؟

وقتی آشکارا میگویم عاشقیم

عشقمان را کودکانه میپندارندو میخندند!!؟؟؟

وقتی کنارم نیستی و میگویند جدا باید بمانیم

من چگونه بپذیرم از تو جدا باشم

وقتی همیشه در منی