وقتی آسمان به دروغ میگرید
ای بهانه ای بهانه قشنگ من
منم رویا
در آغازی ترین لحظات شکفتن
و در ابتدای عشق بی صدا مردن
فردا باز بی تو گذشت
و لحظات دوباره تکرار شد
تکرار مکررات
امروز روز تولد عشق است
من راز دستانت را میدانم
و به حرف چشمهایت گوش میدهم
در این روز من به تو وخوشبختیت می اندیشم
و اینکه تو دیگر مال من نیستی
تو در خوابهایمی
مردی از کنار کوهسارها میگزرد
کسی که رنگ چشمهایش
همیشه در خوابهای بی معنی من آبی است
در جشن تولد عشق و در کنار عاشق های دیوانه
چگونه میشود به آن کسی که دل داده است گفت
او برای تو نبوده او هیچ وقت برای تو نخواهد بود
رمز عشق در این است
در اوج معنی دادن بی معنی بی معنی است
در روز تولد عشق
جغدهای شوم پاییزی
در باغ های عشاق میچرخند
جغدها تمام بی ریای قلب ها را
همراه خود به قصر افسانها بردند
و چشم رویاها را در اشکها جاری ساختند
ای بهانه ای بهانه قشنگ من
از کی به فکر روز تولد بودیم
شاید در فرار از زمستان بودیم
که عشق ما در بهاری ترین بهار جوانه زد
شاید آن شمع سوزان خاطره ها که همیشه می سوخت
چیزی جز سوختن پروانۀ معصومی نبود
بهانه بهانۀ من
وقتی آسمان به دروغ میگرید
چگونه میشود به چشمها اعتماد کرد
چگونه میشود به عشق، به تو و تمامی آدمها شک نکرد
بهانه بهانۀ قشنگ من
عشق ما در تولد چند سالگیش جوانمرگ شد ؟
اکنون که از تولد عشق ما چیزی جز حسرت و آه باقی نمانده
حالا که برای مرگ این تولد اشک میریزیم
بیا یاد بگیریم به حقیقت عشق شک نکنیم
اگرچه تولد عشق جشن ندارد
اما میشود برای او جشن گرفت
حتی اگر در آغاز شکفتن بمیریم
اگر جغد ها بی ریایی و مهربانی را ببرند
اگر آسمان باز به دروغ بگرید