بهونه بی بهونه

شعر ، نامه های عاشقونهِ ادبی ِنامه های که تو نخوندی

بهونه بی بهونه

شعر ، نامه های عاشقونهِ ادبی ِنامه های که تو نخوندی

من!

من!

 

چشمهایت را ببند من برایت لالای میگویم و برای لبانت همیشه دعا میکنم...

من به جای چشمهایت همیشه اشک میریزم و برای لبخندهایت گاه گدار میمیرم...

 من برای رسیدن به دستانت تب میکنم و برای دیدن خندهایت خدا خدا میگویم...

لبهایت را ببند تا از سرخی آن کمی به رزها قرض دهم و آنگاه گلبرگها را یکی یکی ببوسم...

دست هایت را به من بسپار تا با آن پلی از رنگین کمان عشق بسازم و آن را به آسمان هدیه کنم...

دلت را به من بده تا با آن به زمستان جان دوباره دهم بعد آن را تا آخر عمر در سینه ام حبس کنم...

نظرات 5 + ارسال نظر
SIR چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ق.ظ http://shovaliye.blogsky.com

سلام دوست عزیز
مرسی از اینکه لطف کردی و من رو به لیستت اضافه کردی.
و ممنون از اینکه به من سر زدی.
امیدوارم بتونم از نظرات شما استفاده کنم.
Best regards
SIR

مرضیه چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:07 ب.ظ http://dream-fall.blogsky.com/

سلام گلم.خوبی؟؟چه نوشته هها و قالب قشنگی.ممنون خانمی به سر زدی.بوسسسسسسسس

صادق چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:23 ب.ظ http://totanj.blogsky.com

سلام...از اینکه لینک کردی ممنون...
۲ تا متن آخر و خوندم...آدم مرموزی به نظر می رسی...
ولی مطمئنم از نوشتن این حرفا قصدی داری که فقط خودت می دونی و بس....

یه آشنا شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:32 ب.ظ

سلام خیلی خوب بود .موفق باشید

سایه پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:55 ق.ظ

salam nanaz
وبلاگت خیلی قشنگه
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد