رویای تو
بازم شعرهای بدون قافیه ونثرهای بدون ریتم. بازم حرفای که هیچ کس نخواست بفهمه، بازم صدای یه قلبو بازم جنگ دو فکر، بازم یاد ایامی که گذشتندو خاطره های که موندن. بازم اسم یه نفر که هست ولی بی نامو نشونه. بازم حس غریب منو، بازم نامه های عاشقونه واسه کسی که که یه جا رو کره زمینه و داره نفس میکشه. بازم کلمه های که تو انتظار گفته شدن مردن. بازم تو، و رویاهای بزرگی که هستن اما دیده نمیشن... تو ذهن من دو فکر جنگ داره، یکی از مرگ میگه یکی از مردن، یکی از احساسات میگه ودیگری از تو. تو ذهن من توی و هیچ کس نمیدونه.من تو رو دیدمو اسمتو شنیدم، حتی بارها نام تو بلند گفتم؛ اما کسی نمیشنوه. من به یاد روزهای که نبودی گریه کردن وبه یاد روزهای که تو رویام قدم زدیم مردنو دوست دارم... نمیخوام از مرگ بگم، نمیخوام از مردن؛ میخوام از تو بگم که واسه من یه شایدی و قایم شدن از منو دوست داری... تو شاید یه حسی که زن باردار داره، شاید خود پروازی که نیاز به پریدن داره، تو شاید منی که نه تو رو میخواد نه بی تو میتونه نفس بکشه، توشاید خود قلب منی که شکسته......