بهونه بی بهونه

شعر ، نامه های عاشقونهِ ادبی ِنامه های که تو نخوندی

بهونه بی بهونه

شعر ، نامه های عاشقونهِ ادبی ِنامه های که تو نخوندی

قشنگ ترین فرشتۀ دنیا اسمش رویای دو

قشنگ ترین فرشتۀ دنیا اسمش رویای دو

تو یه جای قایم شدی که هیچ کس نمیدونه. یه جا تهه تهه قلبم قایم شدی. یه جا که هر وقت دلم میگیره تو توی اشکام قل میخوری میای پایین.تو قایم شدنو دوست داری؟ هر وقت تو قلبم دنبالت میگردم ببینم کجای قلبمی تو تو چشمام قایم میشی که من پیدات نکنم، شاید میترسی من بمیرم (آخه قسم خوردم اگه پیدات کنم واست بمیرم).من تو رو پیدا میکنم و اون وقت نوبت تو که دنبال من بگردی من قایم میشم تا منو پیدا کنی و وقتی منو پیدا کردی واسه همیشه از صحنه روزگار محو میشیم و اسم من و تو تو تاریخ ننوشته ها نوشته میشه یه داستان از رویا و کسی که اسمش هیچ وقت فاش نشده اسم تو میتونه قشنگترین اسم دنیا باشه میتونه هم اسم من باشه مثلا رویای دو .تو آینه منی مثل من اما از جنس من نیستی تو یه فرشته ای که مردونه ترین صورتو داره یه فرشته که از جذبش خورشید و از زیبایش ماه بیرون نمیاد از عشق شدیدش غنچه باز میشه و از اشکای گرمش بارون سیل میشه از صداش پرنده ها عاشق خوندن میشن و از ناراحتیش پاییز بوجود اومده از تولدش بهار شده فصل زندگی و از دوریش غم و دلتنگی بوجود اومده کی میدونه؟! شاید منم که به دنیا اومدم زمان چند ثانیه به عقب برگشته. اما من یه چیزو خوب میدونم، میدونم که بعد از تولد من، تمام رویاها رنگ باختن آخه اونا پیش تخیل فوق الاده من کم آوردن که تو با این همه خوبی چه جوری تو رویای من جا شدی اونا نمیدونستن که تو اولین واقعیتی هستی که مثل رویا شیرینی و دست نیافتنی اما من بدستت آوردم تو توی قلبمی و من اسمتو به هیچ کس نمیگم میترسم چشمم بزنن که من قشنگ ترین فرشته رو تو دلم دارم .من تو رو دارم .من رویای دو رو دارم................

خیالگو

خیالگو

 

دیروز یه چشمای دیدم

نگاش برام غریب بود

اما حالت اون چشا

خیلی باتو شبیه بود

 

اینقده نگاش کردم

که طفلی ترسیدو رفت

آخه من غافل بودم

تو نبودی اون که رفت

 

این اولین خیانت

 نگاه به یه غریبه

ببخش آخه عزیزم

نگاش به تو شبیه

 

روز بعد همون روز

توی خیابون بودم

نمیدونم چی شد که

 اون به کنارم اومد

 

بوی تنش همون بود

 عطری که تو میزدی

عطر گل اقاقیا

 با یاسمن آبی

 

اینقده بوش کشیدم

که به خودش میلرزید

به خیالش من دیونم

تند رفت خیلی ترسید

 

این دومین خیانت

راه رفتن با غریبه

نکنه یه آشنای

منو دنبالش دیده

 

رفته بودم خیابون

واسه خرید عیدی

خدای من چی دیدم

موهای خیلی مشکی

 

دست کشیدم رو موهاش

تا که بهش رسیدم

بیچاره اون پس افتاد

چون دنبالش دویدم

 

                                 چیکار کنم عزیزم

هرکی یه خوبیتو داره

فقط توی که همرو

خدا بهت یکجا داده

 

از مهربونیو معرفت

تو از همه سرتری

حتی تو یه بی وفای

 تو از همه بیشتری

 

دیگه قسم خوردم

 پا نزارم خیابون

آخه به من میگن

دیونه خیالگو

من و فرشتۀ خوشبختی

من   و   فرشتۀ  خوشبختی

 

کی توی دنیا از همه خوشبخت تره؟ تو یا من! تو که نمیدونی یکی مثل من دیونته یا من که نمیدونم کی هستی و اسمت چیه اما دیونه تر از یه دیونه دوست دارم.این حرفو به خیلی ها زدم،اما به من میگن: دیونه بازی نکن،کسی که نمیشناسیش! کسی که شاید وجود نداره رو چرا اینقدر دوست داری؟ازم میخوان دست از این عشق کزای بکشم (من که خودمم نمیدونم اینا از کدوم عشق حرف میزنن)؟بازم سوالمو میپرسم؟؟ میگن آدم خوشبخت کسیه که دل به دنیا نبسته! پس من باید خیلی بدبخت باشم چون تو واسم یه دنیای... به من میگن آدمی که دلبستگی نداره،راحت تر میزاره و میره.اما من بی تو هیچ جا نمیرم؛حتی اون دنیا! میگن: کفر نگو، راه رفترو باید رفت.اما چیکار کنم،وقتی من اینجا یه دنیا دارم که همیشگیه.کاش میدونستن مهربونیت ازفرشته ها هم بیشتره،اگه میدونستن که واسه مساحت وسعت قلبت اعداد کم میارن،اگه میدونستن چقدر خوبی،اونای که دم از رفتن میزدن عمر نوح میکردن.کاش رنگ چشمات توی رنگا بود،شاید میتونستم واسشون توضیح بدم چقدر جذابی. من از همه خوشبخت ترم چون یه دنیا دوست دارم،چون واسم یه دنیای که جاودانه است.من خوشبخت ترینم چون رنگ چشاتو دیدم،رنگی که هیچ رنگی نیست یه نور خیره کننده است. من خوشبخت ترینم و توی این راه حاضرم مسابقه بدم. حتی اگه تو اونی که گفتم نباشی. مهم اینه که من تو رو یه فرشته که تو قلب من داره زندگی میکنه میبینم

 

جهنم یعنی من رویای شب

جهنم یعنی من رویای شب

 

میخوام از دریا یکم آبی بودن یکم تلاطم، از آسمون یکم سخاوت از کوه کمی قدرت یکم سلابت، بعد هم برم به یه باغ گل یه دنیا مهربونی یه زره بی زبونی و ازغم یه عالمه وفا بگیرم قاطی کنم بهت بدم شاید ترکم نکنی. برم پیش طوطی سخنگو یه شرابی ازش بگیرم بهت بدم شاید تو عالم مستی حرف دلتو بهم بزنی. خسته شدم جهنم من کی تمومی داره،جهنمی که بدون قضاوت منو محکوم به آویزونی بین وادی موندن و رفتن کرده. تا کی؛تا کی بهونۀقشنگم. میدونی جهنم یعنی چی؟ جهنم یعنی ندونی دوست داره یا نه، ندونی حرف دلش چیه، ندونی روت چه فکری میکنه، و نتونی بهش بگی که قدر دنیا دوسش داری.جهنم یعنی من رویای شب،خسته شدم از این جهنم، از بس تو کوچه و خیابونا مثل دیوونه ها راه رفتم شاید ببینمت دیگه رمقی برای پاهای خستم نمونده. خسته شدم بس بهت گفتم بهونه بهونۀ قشنگم، بابا منم آدمم یه کم توجه، یکم عشق؛تا کی باید به این فکر کنم که منظور نگات چی بود آخه تو تا کی میخوای به نگاه متوسل شی . عزیزم من زبون نگاتو بلد نیستم. قشنگم ظرف چند دقیقه میشه با یه جمله یه نفرو آتیش زدو ظرف یه دقیقه میشه با یه کلمه یه نفرو عاشق کرد. چقدر نامه بدم، چقدر زیر بارون به یادت اشک بریزم،چقدر به عکست بگم دوست دارم.گلم یه حرفی یه چیزی بگو تا بفهمم تو هم تو دلت یه خبرایه....  نازنینم یکی رویاهاش فقط با تو،یکی همیشه توی هر زمان بیادت میخونه،مینویسه،راه میره.قشنگم هر وقت به رویا سفر کردی یه سری هم به من به رویای شب بزن                                         

اعدامم کنید، جرمم قتله.

اعدامم کنید، جرمم قتله.

کشتمش؛ تو دلم خاکش کردم. بیاید تجسس کنید، قلبمو بگردید میبینید مرده. سه چهار روزه که خاکش کردم، انگیزه قتلم عشقه وسوسه کننده هم هوسه، شروع ماجرا یه نگاه بود، گناهم دوست داشتن، اذیتاش بیوفای بودو جرمش خیانت . ذلم کرد، خردم کرد، ترکم کرد، منم کشتمش....  

من!

من!

 

چشمهایت را ببند من برایت لالای میگویم و برای لبانت همیشه دعا میکنم...

من به جای چشمهایت همیشه اشک میریزم و برای لبخندهایت گاه گدار میمیرم...

 من برای رسیدن به دستانت تب میکنم و برای دیدن خندهایت خدا خدا میگویم...

لبهایت را ببند تا از سرخی آن کمی به رزها قرض دهم و آنگاه گلبرگها را یکی یکی ببوسم...

دست هایت را به من بسپار تا با آن پلی از رنگین کمان عشق بسازم و آن را به آسمان هدیه کنم...

دلت را به من بده تا با آن به زمستان جان دوباره دهم بعد آن را تا آخر عمر در سینه ام حبس کنم...

احساس شیرین آبی من

احساس شیرین آبی من

 

امروز شروع کردم؟ نه خیلی وقته که شروع کردم! وقتی میرم خیابون یه روسری آبی میپوشم،گاهی باهاش ورمیرم،لبخند میزنم<آه>میکشم،خودمو میندازم جلوی یه ماشین؛ به خودم میگم شاید توی خواب دیده باشی،یه نفر اینجوری عاشقش میشی.شب که میخوابم،سعی میکنم به تو با تمرکز فکر کنم،شاید عکس چشمامو توی خواب ببینی.اینقدر نگاتو توی مغزم پرورش دادم که وقتی میرم جلوی آینه فقط  چشمای قشنگ تو رو میبینم.همیشه آدامسمو زشت میخورم!!شاید برات جلب توجه کنه.من چه خرم ؟آخه ندیده عاشقت شدم .و چه دیونم! که ندونسته دیونه اسمت شدم من چقدر سادم که گول چشماتو هر روز و هر ساعت میخورم؛با وجود اینکه هیچ کدومو نه دیدیم نه شنیدم.اگه بگم عطر تنت مشاممو پر کرده باورت میشه؟اگه بگم همیشه حضورتو کنارم احساس میکنم چی!؟میدونم!خودمم باورم نمیشه.به محض اینکه یکی میخنده بر میگردم نگاش میکنم شاید تو باشی!شاید توهم جلب توجه میکنی،کاش تو هم عاشق باشیی!من از بچگیم از کلمه عشق و عاشقی بدم میومد؛میدونی آدم یه جوری چندشش میشه. کاش یه اسم دیگه ای داشت!!!(البته بعضی ها بهش میگن خریت اما این معنیش عشق نیست) من دوست دارم بهش بگم(احساس شیرین آبی).میدونی چرا ؟ چون یه احساسیه که وقتی کشفش میکنی توی دلت قند آب میشه و آبیه شاه رنگ آرامش بخش.میخوای از شاهکارام برات تعریف کنم (البته اگه خندت نگیره)؛من صبحا که از خواب بیدار میشم اول به خدا دوم به مامانم سوم به تو سلام میکنم نگو دیونۀ بی مزه(احساس شیرین آبیم)خیلی پاکه؛مثل یه بچه.شاید یه روز گذرت از توی سایت من باشه این نامه رو جای میزارمش که بخونیش. نگو یعنی کی میتونه باشه؟ شاید تو باشی که داری این نامه رو میخونی؟                                            

 

اگه خریت خوب بود من اولین عاشق دنیا بودم

اگه خریت خوب بود من اولین عاشق دنیا بودم

 

تولد من تو زمستون نیست، من هجدهم به دنیا نیومدم؛تولد من روزیه که تو به دنیا اومدی،من تا تو رو پیدا نکنم به دنیا نمیام.تولد یه چیز شگرفه که همه باهاش سرو کار دارن ؛از کجا معلوم شاید مثل مرگ ازش میترسیدم که دیر به دنیا اومدم. من توی آدما تنها کسی هستم که متولد شدم، اما به دنیا نیومدم.من تا تو رو نبینم به دنیای آدما پا نمیزارم، من دقیقا روزی به دنیا میام که مصادف میشه با روز تولد عشقمون. کاش خریت یه کار خوب بود ؛اگه بود،من اولین عاشق دنیا بودم. میدونم،وقتی دیدمت حسرت میخورم که چرا زودتر ندیدمت.آخه چیکار کنم چقدر تو خیابون راه برم شاید پیدات کنم،نیستی،نمیدونم کجای این دنیای!گاهی شک میکنم،شاید به دنیا نیومدی. نکنه توهم مثل من متولد شدی منتظری با من به دنیا بیای؟ بعضی وقتا که احساس میکنم دیدنت محاله،میگم ای کاش من مامانت بودم،اونوقت بدون اینکه بخوام جواب نگاها و طعنه ها رو بدم؛میبوسیدمت.بعضی وقتا هم که از دنیا میبرم؛خواب میبینم تو قبرسون دنبال اسمت میگردم ؛خدایا اونم چه اسمی؛ اسمی که یک بارم نشنیدم از ترس بیدار میشم به خودم میگم نکنه واقعیت داشته باشه؟ نکنه خدای نکرده تو زودتر از من ناامید شدی و بار سفر بستی!اما نه!به دلم افتاده یه روز میبینمت.من روز تولدم هیچ هدیه ای نمیخوام،جز تو،کاش یکی پیدا میشد این هدیرو بهم میداد!اگه میداد تا آخر عمر دعاش میکردم .شاید اونم از همون نگاها و طعنه های که بهت گفتم،میترسه همچین هدیه ای بهم بده. به هر حال کاش زودتر بیای تا من به دنیای شیرین آدمها پا بزارم

 

یه روز سرد پاییزی

یه روز سرد پاییزی

یه روز سرد پاییزی

قلبی که طپش نداشت

منتظر عشقش بود

 همونیکه تنهاش گذاشت

 

زمستونو بهار گذشت

قلبه هنوز تو پاییزه

آخه چشاش تو انتظار

به شکل بارون میریزه

 

کسی میخواد صداش کنه

بشه درمون بی کسیش

کسی رو که اون میخواست

آخه نبود مثل کسی

 

قلبه هنوز تو انزواست

فصله هنوزم خزونه

چشاش به دنبال تو

نکنه که تنها بمونه

 

یه چیزی در حد حیات

تو مثل خون بودی براش

تمام زندگیش بودی

چرا نموندی تو باهاش

 

قلبه منم رویای شب

همون که از جونش گذشت

واسه دوباره دیدنت

تو انتظارت در گذشت

 

طفلی دلم خیلی شکست

وقتی گفتی داری میری

تو انتظار تو مرد

رویای که فداش بودی

وقتی آسمان به دروغ میگرید

وقتی آسمان به دروغ میگرید

 

ای بهانه ای بهانه قشنگ من

منم رویا

در آغازی ترین لحظات شکفتن

و در ابتدای عشق بی صدا مردن

فردا باز بی تو گذشت

و لحظات دوباره تکرار شد

تکرار مکررات

امروز روز تولد عشق است

من راز دستانت را میدانم

و به حرف چشمهایت گوش میدهم

در این روز من به تو وخوشبختیت می اندیشم

و اینکه تو دیگر مال من نیستی

تو در خوابهایمی

مردی از کنار کوهسارها میگزرد

کسی که رنگ چشمهایش

همیشه در خوابهای بی معنی من آبی است

در جشن تولد عشق و در کنار عاشق های دیوانه

چگونه میشود به آن کسی که دل داده است گفت

او برای تو نبوده او هیچ وقت برای تو نخواهد بود

رمز عشق در این است

در اوج معنی دادن بی معنی بی معنی است

در روز تولد عشق

جغدهای شوم پاییزی

در باغ های عشاق میچرخند

جغدها تمام بی ریای قلب ها را

همراه خود به قصر افسانها بردند

و چشم رویاها را در اشکها جاری ساختند

ای بهانه ای بهانه قشنگ من

از کی به فکر روز تولد بودیم

شاید در فرار از زمستان بودیم

که عشق ما در بهاری ترین بهار جوانه زد

شاید آن شمع سوزان خاطره ها که همیشه می سوخت

چیزی جز سوختن پروانۀ معصومی نبود

بهانه بهانۀ من

وقتی آسمان به دروغ میگرید

چگونه میشود به چشمها اعتماد کرد

چگونه میشود به عشق، به تو و تمامی آدمها شک نکرد

بهانه بهانۀ قشنگ من

عشق ما در تولد چند سالگیش جوانمرگ شد ؟

اکنون که از تولد عشق ما چیزی جز حسرت و آه باقی نمانده

حالا که برای مرگ این تولد اشک میریزیم

بیا یاد بگیریم به حقیقت عشق شک نکنیم

اگرچه تولد عشق جشن ندارد

 اما میشود برای او جشن گرفت

حتی اگر در آغاز شکفتن بمیریم

 اگر جغد ها بی ریایی و مهربانی را ببرند

اگر آسمان باز به دروغ بگرید